چرا قصه مهم است؟
قرار بود مدت زمان زیادی در ماشین باشم و به این فکر بودم تا یک جوری این زمان را پر کنم؛ چه چیزی بهتر از یک پادکست. برخلاف معمول که پادکستهای تصادفی خوب از آب در نمیآید، این یکی برایم جالب بود و تصمیم گرفتم چیزهایی که شنیدم را خیلی کوتاه بنویسم.
مهمان این قسمت این پادکست «دیوید میرمن اسکات» بود که چندین کتاب در مورد روشهای نوین مارکتینگ و پیآر نوشته و یکی از چهرههای معروف بازاریابی در دنیا شناخته شده است. برایم جالب بود که میرمن اسکات که خود یک ارائهدهنده (پرزنتر) حرفهای است میگفت برای ارائههای ورکشاپهایش از ستارههای دنیای موسیقی الهام میگیرد. او میگفت یکی از طرفداران پروپاقرص کنسرتهای راکاستارهاست و بیش از ۷۰۰ کنسرت رفته است. میگفت از تکنیکهای اجرای موسیقیدانها بهره میگیرد و اینکه خوانندهها در اجرای زنده به میان تماشاچیان و هواداران خود میروند را در ارائههایش استفاده میکند. (شاید به دلیل حس صمیمیتی که ایجاد میکند.)
نکته مهم دیگر در صحبتهای میرمن اسکات این بود که از داستانسرایی و تمایل ذاتی بشر به این موضوع صحبت میکرد. میگفت از هزاران سال پیش انسانها دور آتش جمع میشدند و داستانهای شکار را برای یکدیگر تعریف میکردند. اما داستانسرایی اسکات که روی آن تاکید داشت و امروزه بشدت مورد نیاز بازاریابی محتوایی است مدل متفاوتی دارد. خیلی از برندها و شرکتها این روزها میدانند که باید داستان خود را تعریف کنند (آنطور که اینجا از تجربهای شخصی نوشتم) اما چه جور داستانی است که مخاطب دوست دارد و با آن همراه میشود؟
میرمن اسکات در این پادکست مثال جالبی زد؛ گفت یک پسر عاشق یک دختر میشود و با هم ازدواج میکنند. این هم به نوبه خود یک داستان است. اما آیا جذابیت دارد؟ خواننده را جذب میکند؟ نظر میرمن اسکات منفی بود. او میگفت من از تکنیک conflict (تضاد) استفاده میکنم. شاید اینها نکتههایی باشد که به درد ما بخورد. او میگفت من به این داستان ساده تضادهایی اضافه میکنم تا برای مخاطب جذاب شود. دوست داشته باشد بداند در انتها چه میشود. اینها نکتههایی بود که میرمن اسکات از اهمیت قصه گفتن در این پادکست میگفت. اگر شما قصهتان را نگویید کس دیگری آن را برای شما میسازد. در اهمیت این موضوع شاید شکی نباشد، اما نحوه اجرای آن تفاوتهایی بس اساسی دارد.
دیدگاه ها
ارسال دیدگاه